مهراوه جونمهراوه جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مهراوه دختر نازم

بدو ...بدو.....

سلام گل نازم  امروز اومدم عکسای نازتو بذارم....گفتم قبلش بگم از این چند روز گذشته....دیشب چد تا از عکسای نازتو گزاشتم که قبل ذخیرش بابایی زحمت کشیدن....البته ندونسته پروندنشون ....که البته فدای سر جفتتون ....دوباره میذارم.... مامانی دیروز با عمو اینا هماهنگ کردیم ببریم گوشای نازتو سوراخ کنیم اخه دل من و بابایی نمیومد ..... ولی از شما چه پنهون  اقای دکتر اولش با دیدن شما کلی ذوق کرد و بعد از در اوردن کلاه و دیدن گوشات  گفت اخه این گوشا خیلی کوشمولویه.....جا یی برا سوراخ نداره   و ما دست از پا درازتر برگشتیم   اینقد دلم میخاد زود زود برات گوشواره بندازم   دیگه خبر تازه اینکه.....یه دفعه ای راه افتادی برا خود...
6 بهمن 1392

28 دیماه

سلام نازگلم فدای قلب مهربونت بشم.....امشب میلاد حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق(ع)  است. تبریک میگم بهت عزیز دلم....فرشته مهربونم  اخر هفته هم تولد عزیزترین کسمه....تولد ماه دخترم...تولد تو ....دخترم....امید روزهای بی کسی ام....تنها بهانه زندگیم....تماشایی ترین مخلوق در روی زمین.... عزیز دلم: خوشبخت باش....همان باش که می خواهی...اگر دیگران ان را دوست ندارند بگذار نداشته باشند....... خوشبختی یک انتخاب است...رندگی راضی نگه داشتن همه نیست  عزیزکم.   ...
28 دی 1392

اولین شب یلدای مهراوه جونم

  یلدات مبارک گل دخترم عکس یلدایی سلام گل دختر نازم  باز شما خابیدی و من از فرصت استفاده کردم و اومدم برات بگم این چند روز چطور گذشت و چیکارا کردیم ....چهارشنبه که پست قبلی رو برات مینوشتم برامون مهمون اومد اونم سرزده... خاله اکرم اینا  خلاصه چند روز از تنهایی در اومدیم . پنج شنبه تصمیم گرفتیم بریم بازار...از خاله اکرم خاستیم بگه کجا بریم و اونم که به فکر جهیزیس خواست بریم شوش....و این بار شما دخمل نازم باز به زحمت افتادی و در خدمتت بودیم تو میدون شوش  اینو میگم چون زحمت خرید خیلیا افتاد گردن شما خانوم زحمتکش  و خلاصه از همون یک ماهگی تو این زمینه پیشقدم بودی  الهی من فدای تو ب...
23 دی 1392

دی ماه 92

سلام عزیز دلم....باز خوابیدی و به من فرصت دادی بیام و بکم از این روزامون..... تو اخرین  پستی که برات نوشتم گفتم قراره برامون مهمون بیاد.... یک شنبه مهمونامون رفتن و  دوباره تنها شدیم.....باباجون و مامان زینب رفتن مشهد....البته منم دوست داشتم بریم ولی ترسیدم شما سرما بخوری وگرنه فک کنم بابایی هم بهمون اجازه می داد بریم ..ولی بهمون قول داد بعد عید بریم مشهد  خب جونم برات بگه  چهارشنبه عموجون اومدن خونمون.....از ازمایشگاه میومدن که ناهار اومدن  اینجا.....یه چیزی رو یادم رفته بهت بگم نازدونم.....عمو حسینم نی نی دار شدن الان ٤ ماهه.... چقدر زود می گذره.....باورم نمیشه.... خدا به همه نی نی ناز بده الهی خدا هیشکی رو نا...
20 دی 1392

عکسای جدید دختر مهربونم

سلام یکی یه دونم....  اومدم عکسای جدیدتو بذارم اما قبلش میخام یه چیزی بگم......  دخترم خوبم دو روز پیش چند قدم راه رفتی....  بذار برات کامل توضیح بدم ...روز دوشنبه ار خواب که بیدار شدیم همون سر صبح که نه......نزدیک ظهر ناشتا   با همدیگه یه ذره بازی کردیم بعدش من رفتم اشپزخونه به کارم برسم شمام با عروسکات مشغول بازی بودی اومدم دیدم خودت بدون که من صدات کنم یا ......سرپا ایستادی و چند قدم راه رفتی و بعدش خوردی زمین و من ..... الهی فدات بشم عزیزم کلی ذوق کردم و زنگ زدم بابایی......  خلاصه شبم برا بابا چند قدمی راه رفتی . ایشونم بعد کلی ذوق یه نیم ساعتی باهات تمرین کرد و قرارشد هر روز تمرینش ادامه داشته باشه که البته...
11 دی 1392

خواب دختری و فوتبال دیدن اقای پدر

سلام به روی ماهت دخترم . فدات بشه مامان که اینقد ناز خابیدی و  ناامیدم نکردی اخه امروز یه خواب درست حسابی نکردی عشقه مامان .  الحمدلله از وقتی اومدیم خونه خودمون حالت خیلی خوبه.  و غذاتم بهتر از قبل میخوری و منو غصه نمیدی  .  سه روزیه خودت بدون کمک می ایستی و دیگه دوست نداری بشینی....خدا  به دادمون برسه وقتی راه بیفتی که احساس میکنم به زودی این اتفاق بیفته.... فک میکنم از اون جوجه های بلای شیطون بشی  تنت سالم باشه و اتیش بسوزونی عزیزم...مامان باهاته تا اخر .....   این روزا  زیاد بیرون نرفتیم اخه هوا یه وقتایی خیلی سرد میشه و وقتی هم که هوا گرمتر ..خیلی الودست اخه حیف گل دخترم نیست...
11 دی 1392

بهمن ماه....ماه دونه برفی من

فدای دختر قشنگم برم که حسابی شیطون شده و تا نخابه مامانش به هیچ کارش نمی رسه چه برسه بیاد وبش و بگه تازه چخبر.... . الانم طبق معمول از فرصت استفاده کردم و وقت خواب شما اومدم برات از این روزا بگم....روزایی که مثل باد میگذرن و ماهم ناگزیر از پی این روزا عمر میگذرونیم و خدا کنه اونجوری که خدا میخاد باشیم.....امیدوارم من با گذشت این ایام شاهد هر چه بهتر بالیدن تو باشم... دیگه کم کم داریم به تولد قشنگت نزدیک میشیم. با اومدن زمستون قشنگ و دوست داشتنی ..... حال و هوای این روزا منو یاد تولد دختر زمستونیم.....دونه برفیم میندازه....یاد روزی که خدای مهربون تو رو به ما هدیه داد. پارسال این موقع هممون (من و بابایی و خانواده ی من و بابا) بی صبرانه منتظر...
11 دی 1392

اربعین امام حسین(علیه السلام) و یازده ماهگیه مهراوه ماهم

السَّلامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ فرازی از زیارت اربعین عزیز دلم ..مهربونم سلام .  الان که اومدم این پست جدیدو بذارم و از امروز برات بگم راحت کنار بابایی خابیدی و بابا هم فیلم میبینه.....امروز اربعین امام حسینه.... تلویزیون کربلا و برنامه مستند نصب ضریح امامو نشون میده....دلم منم بدجور گرفته و فکر میکنم دل بابایی هم.... یه دلتنگی قشنگ که از همه شادی های این دنیا بیشتر دوستش دارم....یه حس شیرین و دوست داشتنی که با ه...
2 دی 1392