مهراوه جونمهراوه جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مهراوه دختر نازم

روز دخترم

ناز دخملم...ناز دونم روزت مبارک فدای خنده های قشنگت برم  که اینقد از ته دل کوچولوته و اون مروارید نازتم پیدا میشه که دیگه بدجور خوردنیت میکنه راستی یادم نره بهت بگم دس دسی یاد گرفتی عسلم  من میگم: دس دسی باباش میاد.... صدای کفش پاش میاد.... و شمام بعد کلی ذوق برام دست میزنی... قربون اون دستای کوچولوی معصومت برم  و :   دوست دارم دختر نازم ...
24 آذر 1392

اخرین روز های پاییز92

سلام عشق مامان. فدات شم اینقد که ماهی  چند دقیقه پیش داشتی بازی میکردی یه کوچولو خوردی زمین ...الهی مامان فدات بشه ولی خواب داشتی و گرفتی خابیدی..از دور دارم میبینمت دلم میخاد بیام بخورمت   بذار از این روزا برات بگم عزیزکم....روزا و هفته ها پشت هم با سرعت میان و میگذرن و شمام روزبه روز خانومتر و سرحال تر میشی الحمد لله  کارای جدید یاد میگیری مثلا امروز برا اولین بار پاهای کوچولوتو گذاشتی رو متکا و یه باره دیدم رو مبل نشستی خیلی تعجب کردم  و جنابعالیم نگام کردی و از ته دل برام خندیدی... هر چی وسیله دور و برته از دستت در امان نیست ...بیشترشونو جمع کردیم ولی بعضیارو نمیشد دیگه موندن دم دست جنابعالی...خدا خودش بهشون ...
24 آذر 1392

خبر....خبر...

سلام نی نی جونا...مامانای گل....خاله های مهربون    فرشته کوچولوم صاحب مروارید شده..... عزیز مامان چند روزی بود لثت سفید شده .. فهمیدم نزدیکه مروارید کوچولوهات دربیان ..... ٥شنبه (٤مهر) لثه نازت یه کوچولو  باز شده بود شبشم یه کم سرما خوردی....دیروز (جمعه ٥ شهریور) رفتیم دماوند باغ یکی از دوستای بابائی.......برگشتنی تو ماشین دیدم بله.... یکی یه دونم نازدونم یه مروارید کوچولوش درامده و بغلیشم بدجور سفید میزنه فک کنم اونم خیلی زود دربیاد ... من و بابائی حسابی ذوق کردیم.....نگفتم اونجام حسابی شیطونی کردی نه غذا خوردی و نه ما رو تحویل گرفتی فقط بازی کردی و اطرافو دیدی .. و یه دونه هل...
11 آذر 1392

فقط برای یگانه دخترم

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی  ...
11 آذر 1392