مهراوه جونمهراوه جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

مهراوه دختر نازم

خواب دختری و فوتبال دیدن اقای پدر

1392/10/11 10:22
نویسنده : مامانی
591 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت دخترم فرشته . فدات بشه مامان که اینقد ناز خابیدی و  ناامیدم نکردی اخه امروز یه خواب درست حسابی نکردی عشقه مامان قلب.  الحمدلله از وقتی اومدیم خونه خودمون حالت خیلی خوبه. ماچ و غذاتم بهتر از قبل میخوری و منو غصه نمیدی تشویقتشویق .  سه روزیه خودت بدون کمک می ایستی و دیگه دوست نداری بشینی....خدا  به دادمون برسه وقتی راه بیفتی که احساس میکنم به زودی این اتفاق بیفته.... فک میکنم از اون جوجه های بلای شیطون بشی لبخند تنت سالم باشه و اتیش بسوزونی عزیزم...مامان باهاته تا اخرمژه.....   این روزا  زیاد بیرون نرفتیم اخه هوا یه وقتایی خیلی سرد میشه و وقتی هم که هوا گرمتر ..خیلی الودست اخه حیف گل دخترم نیست تو این هوا بره بیرونناراحت البته چند روزه بارون میاد و هوا تمیزشدههورا دیروز رفتیم خونه عموجون وتا بعد شام موندیم شما دختر باادب من حسابی بازی کردی و اصلانم دختر شیطونی نبودی کیف کردم جگر مامان. بهت افتخار میکنم ناز نازمبغلماچتشویقتشویق بابایی جونم الان که شما خابی فوتبال میبینه اگه بدونی با چه فلاکتی ...قهقههقهقهه بخدا دارم منفجر میشم از خندهنیشخند صدای تلویزیونو بسته فقط یه ذره صدا داره رفته داخل تیوی و به زور گوش میه...قهقهه بیچاره تخمه هم اورده بشنکه رفتم رو اعصابش که چرا صدا داره اخه نمدونم چرا اینقد از صدای تخمه شکوندن بدم میاد...بهم میگه بیا برام بی صدا تخمه بشکون تا یاد بگیرم لب و لوچم اویزون شد ...اقای پدر...همسر جونیم سایلنت شد مژه از پشت سر میبنمش دلم براش تنگ شد اخه بدجور داره رعایت میکنه همسرجونیماچ اینقد بامزست جات خالیه که ببینی مهراوه جونم ....قلبتا حالا ندیدم این مدل فوتبال دیدن و تخمه شکوندن بابایی رو.... خدا حفظش کنه برامونخجالتحالا بریم عکسای جدید ماه دختری....

 

قربون اون طرز نشستن و نگاهت بشم عزیز دلم

 

مهراوه خانوم تو خونه دوست جونش مشغول شیطنت

مهراوه جونی چادر نماز مامانیش پوشیده....

فدای خنده های قشنگت دختر مهربونم

دختری و اقای پدر......

بقیه عکسارو میذارم در ادامه مطلب....بفرمایید

ببینین چی سر گوشیامون اورده ...شدن جزء اسباب بازیاش

 

 

خانوم گریه میکنه رو میز بشینه...

میخاد دستشو بگیریم و خودش راه بره...حال میکنه...

خواب با چشمان باز...

 

 

گل زعفرون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان سید مهدی کوچولو
10 آذر 92 17:36
به به خسته نباشیطفلکی چقدر لاغر شده می بینی توروخدا بچه وقتی به غذا میاد این دندونا یکی یکی تشریفشون میارن و نمی ذارن بچه یه ذره وزن بگیره بازم مهراوه نسبت به سیدمهدی من خوبه .عکسات خیلی قشنگ بود بازم از این زحمتا بکشین.منتظریم.
مامانی
پاسخ
اره واقعا....بخدا اینقد غصه میخورم...باز غذا خوردنش الحمدلله بهتر شده.سید مهدیو ببوس.خوشحالم کردی اومدی پیشمون معصومه جان
مادر منتظر
16 آذر 92 13:48
سلام دوست خوب و مهربونم لطفا اگه تونستی هر چه زودتر به وبلاگم بیا.
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم حتما میام
مامان نازی
16 آذر 92 21:10
سلام عزیزم ممنون عزیزم که پیش ما امده بودید و شرمنده که ما دیر به شما سر زدیم.دختر نازی دارید الهی که همیشه شادو سلامت باشید.
مامانی
پاسخ
سلام دوستم.خواهش میکنم.خیلی خوشحالم کردین پیشمون اومدین. ممنونم از لطفتون. خدا کیانا جونم برا شما حفظ کنه. از اشناییتون خوش وقتم
مامان سیدمهدی کوچولو
19 آذر 92 21:38
سلام خانوم چطوری؟چی شده خبری ازتون نیست؟چی کار میکنی؟زود بیایید دیگه دلمون گرفت
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم.ممنونم گلم. شما خوبین؟شرمنده از 4شنبه نبودیم. فردا میام پیشتون...سید مهدی رو یه دونه گاز درست وحسابی بگیر