مهراوه جونمهراوه جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

مهراوه دختر نازم

اولین شب یلدای مهراوه جونم

1392/10/23 22:52
نویسنده : مامانی
616 بازدید
اشتراک گذاری

 

یلدات مبارک گل دخترم

عکس یلدایی

سلام گل دختر نازملبخند باز شما خابیدی و من از فرصت استفاده کردم و اومدم برات بگم این چند روز چطور گذشت و چیکارا کردیم ....چهارشنبه که پست قبلی رو برات مینوشتم برامون مهمون اومد اونم سرزده...زبان خاله اکرم اینا مژه خلاصه چند روز از تنهایی در اومدیم .هورا پنج شنبه تصمیم گرفتیم بریم بازار...از خاله اکرم خاستیم بگه کجا بریم و اونم که به فکر جهیزیس خجالتخواست بریم شوش....و این بار شما دخمل نازم باز به زحمت افتادی و در خدمتت بودیم تو میدون شوشنیشخند اینو میگم چون زحمت خرید خیلیا افتاد گردن شما خانوم زحمتکش قهقههقهقهه و خلاصه از همون یک ماهگی تو این زمینه پیشقدم بودی اوه الهی من فدای تو بشم که هیچوقت اذیت نکردی ولی اذیت شدی البته اینو بگم خودتم بیرونو خیلی دوست داری دختر طلامماچ ....بگذریم جمعه هم که رفتیم پیست ابعلی .... که خیلی شلوغ بود و ترافیک عجیب تعجبتعجب اصلا فکرشم نمیکردیم اینقد شلوغ باشه وگرنه برناممونو عوض میکردیم.... زیاد نموندیم ....هوا هم بدجور سرد بود. بعد برگشت خاله اکرم و عمو رفتن و باز تنها شدیم ولی خوبه که تو هستی نفسم وگرنه من چیکار میکردم عزیز دلمگریه.....خیلی خوشحالم که تو رو دارم فقط مهراومو...دخترمو...عشقموبغلماچ.... شنبه شبم که اولین شب یلدای شما بود نازنینم.....دیشب(شب یلدا-چله) حسابی بهت خوش گذشت ...بازی کردی ...میوه خوردی  مخصوصا (

هندونه) قهقههو یک خرابکاری خفن که حتما برا همیشه به یادم میمونهآخ... دیگه برات بگم میوه شدی رفتی تو جای میوه ...نگفتی میخوریمتسوالتعجبچشمکنیشخند در ضمن تا یادم نرفته بگم دیگه میخای خودت میوه و غذا بخوری و به زحمت میذاری ما بهت غذا بدیم و خودتم فقط بریز و بپاش میکنی ولی چیزی نمیخوری و غذات خیلی کم شده ناراحتگریه....فدات بشم ناز دخترم عکسای قشنگتو زود زود برات میذارم عزیزم فعلا ماچبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)