مهراوه جونمهراوه جون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

مهراوه دختر نازم

خبر....خبر...

سلام نی نی جونا...مامانای گل....خاله های مهربون    فرشته کوچولوم صاحب مروارید شده..... عزیز مامان چند روزی بود لثت سفید شده .. فهمیدم نزدیکه مروارید کوچولوهات دربیان ..... ٥شنبه (٤مهر) لثه نازت یه کوچولو  باز شده بود شبشم یه کم سرما خوردی....دیروز (جمعه ٥ شهریور) رفتیم دماوند باغ یکی از دوستای بابائی.......برگشتنی تو ماشین دیدم بله.... یکی یه دونم نازدونم یه مروارید کوچولوش درامده و بغلیشم بدجور سفید میزنه فک کنم اونم خیلی زود دربیاد ... من و بابائی حسابی ذوق کردیم.....نگفتم اونجام حسابی شیطونی کردی نه غذا خوردی و نه ما رو تحویل گرفتی فقط بازی کردی و اطرافو دیدی .. و یه دونه هل...
11 آذر 1392

فقط برای یگانه دخترم

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی  ...
11 آذر 1392