27 مهرماه
سلام.. سلام......صدتا سلام ........ من اومدم با دندونام....(مهراوه )
این روزا حسابی سرم شلوغ بود نتونستم بیام پست جدید بذارم فقط گاهی میامدم ببینم دوستای گلمون در چه حالن و پیشنهاداتشونو بخونم ..... و دیگه اینکه تعطیلات اخر هفتم بیشتر بود و وقت منم کمتر و شیطنت خانوم خانوما هم که دیگه بماند.... عسل مامان دیگه وقت نمیزاره برا مامان .....بقدری شیطون شده که مامان و بابا رو با هم خسته میکنه و حالی برامون نمیمونه ! باز خدا خیر بده به بابایش که اخر هفته خیلی کمک دستمه و هم تو کار خونه و هم نگهداری مهراوه خانوم کمکم میکنه وگرنه به هیچکاری نمیرسم..... خدا برامون نگهش داره.....شرمندشیم جفتمون این روزا من و بابایی و دختر طلا خرید رفتیم و برا فرشته کوچولوم خرید کردیم... مهمونی رفتیم و مهمون اومد خونمون ......و روزارو میگذرونیم که ان شاا... برای ایام محرم بریم شهرستان...این اولین محرمیه که دخترم پیشمونه... چقدر زود میگذره..پارسال محرم ارزو میکردم کاش منم دخترنازم پیشم بود و امسال اگه زنده باشیم عزیز دلم پیشمه.... خدا ارزو و خاسته همرو بهشون بده .........به ابروی امام حسین گره از مشکل همه بندگان خدا باز بشه
الهی به ابروی امام حسین (ع) و ابلفضل العباس (ع)دل همه رو شاد کن.
اینم عکسای این روزای گل دخترم
شیطون تا میتونه همه اسباب بازیاشو تو خونه پخش میکنه و....
و میخاد کمک مامان و بابا کنه زرشک تمیز کنه که به صلاح دید بابایی میره داخل رو روک که برامون کار درست نکنه
اخه..... بچم
و اینجام خانوم نمیذاره لباسشو بپوشم از دستم در میره و چند قدم جلوترمون بهم میخنده خوشگله
اینجا چوب لباسیشو گرفته ازش گرفتیم بقیشو خودتون ببینینن
مامان اشکتو نبینه دخترگلم
وای... خیلی شیطونی مامان
وقتی لباس پوشیدیم برا خانوم
قربون ژسته قشنگت بره مامان
و دختر طلا خواب داره و گشنشه و اصلنم شوخی نداره
شیطونک دوربینو میبینه جدیتو میذاره کنار و به رومون میخنده قربونش برم....
چشم.... شوخی بی شوخی.... میریم م م و لا لا
بفرمایید ادامه مطلب
وقتی حسابی خسته شد ...چه خوابی میکنه وروجک
و خریدای ناز دخملم
اینارو خاله برا دخملی بافته
دختمل بدجور خستس....فعلا