12شهریور92
قربون دختر نازم برم راحته راحت خابیده .اخه امروز خیلی زود بیدار شد باباییش میخاست بره سرکار مهراوه جونم بیدار شد یه ذره بازی کرد غذاشو خورد وخابید . دختر نازم این روزا حسابی غذاشو میخوره به مبل دست میگیره پا میشه بعدشم حسابی به خودش افتخار میکنه و میخنده... چند روزی هم هست با خودش چندتا حرفو تکرار میکنه د د ب ب م م اتفاقا دیروز برای اولین بار گفت بابا...جالبه دیرز تولد باباجونشم بود باباییشم حسابی ذوق کرد . بابایی خیلی دخملشو میخاد مهراوه جونمم بیشتر بابایی هر جا بره مهراوه دنبالش گریه میکنه دخترکم عاشق باباشه مامان باباشم براش میمیرن خدا همه ی کوچولوهارو بهمون ببخشه و حفظشون کنه... امین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی